گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و… آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟
امام علیه السلام آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود: « آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
چقدر از وبلاگ راضی هستید؟
کدام یک از موضوعات وبلاگ توجه شما جلب می کند؟
آمار سایت